سه خواهر

































هرچی دلت میخواد

سه دختر بچه در دهکده ای دور افتاده دریک خانه ی خیلی کوچک زندگی خود را به سختی میگذراندند     ان ها خیلی فقیر بودند دختربزرگ که الیزابت نام داشت با خواهرانش به کار  در خانه ی کدخدا مشغو ل شدند ان ها از اول صبح تا اخر شب مشغول کار می شدند  دختران کدخدااز ان ها کار میکشیدند کدخدا به ان ها احترام فراوانی قائل بود ونمی گذاشتدخترانش  به انها ستم کنند بعد از مدتی  کدخدا مرد دختران کدخدا کاری به انهانداشتندولی یکی ازان ها دست از ستم برنمی داشت  روزی دختر کدخدا دختر کوچک راکه الکس نام داشت دزدید ودر قلعه ای بزرگ زندانی کرددختروسطی   که هلن نام داشت بدون ترس به داخل قلعه رفت در را با تمام قدرت شکست کم مانده بود که دختر گلوله را به سر  الکس بزند ولی گلوله بر سر هلن خورد واومرد                                                              لطفا نظر بدین

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
sana |13:0 |جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,| |
De$ign | ﻣﻴﺲ ﻫﺂﻧﮯ

دریافتـــ کد های بارشــی برآی وِبلآگ



کـ ـُ ـد هـ ـ ـآیِ قـ ـ ـآلِـ ـِ ـب